جدول جو
جدول جو

معنی چراغ نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

چراغ نشستن
خاموش شدن چراغ
تصویری از چراغ نشستن
تصویر چراغ نشستن
فرهنگ فارسی عمید
چراغ نشستن
(اَ شَ / شِ بُ دَ)
کشته شدن و خاموش شدن چراغ. (آنندراج). خاموش شدن چراغ (ارمغان آصفی) :
از دم سرد دلم سوز جگر ننشیند
این چراغیست که از باد سحر ننشیند.
شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به چراغ گل شدن و چراغ مردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ بَ فَ / فِ دَ)
از یکدیگر دور نشستن. تفسح. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ دَ)
چراغ خاموش کردن. اطفای چراغ کردن. چراغ نشاندن. چراغ گل کردن. چراغ پف کردن. خاموش کردن چراغ. (ناظم الاطباء) :
کشتم بباد سرد چراغ فلک چنانک
بوی چراغ کشته شنیدم بصبحگاه.
خاقانی.
چراغ کیان کشته شد کاش من
بمرگش چراغ فلک کشتمی.
خاقانی.
باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی
بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان.
خاقانی.
رجوع به چراغ خاموش کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ تَ)
قرار گرفتن داغ. پدید آمدن اثر داغ بطور ثابت در:
چه داغها که ز چرخم نشسته بر سینه
چه اشکها که ز چشمم دویده بر رخسار.
ظهیر فاریابی.
تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است
صدگونه داغ بر دل حیران نشسته است.
مجدهمگر.
تا سحر آمدشد همصحبتانم گرم شد
شعله برمی خاست از دل داغ حرمان می نشست.
ملاشکوهی همدانی.
درد تو در تمام بدن جای جان گرفت
داغ تو در میانۀ جان دل نشین نشست.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ نشستن
تصویر فراخ نشستن
دور از هم نشستن
فرهنگ لغت هوشیار